بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

زر را به آتش می گدازند نه خس را

رسم معشوقه ی ما عاشق کشی است
می دهد بازیچه دست سفلگان
می ستاند جان عشاق جوان

.

.

زر را به آتش می گدازند نه خس را

که ناب گردد

و لایق دست ماهپارگان

 

فولاد را به پتک کوبند

نه شیشه را

که آبدیده گردد

و لایق همراهی پادشاهان

 

از خس و شیشه هیچ نیاید

کآنرا که صبر ندارد

هیچ نشاید

.

.

.

دنیا سرای احمقان است

به هیچ سرخوش و زنده

لیک زندگی هرگز

آنکس که احمق نیست

یا تنها گذارند

یا دیوانه خوانند

یا بر دار دارند

.

.

.

عاقلان زینهار کس آگه شود از رازتان

قلب پراحساس پاک و ذهن پر اندیشه تان

پای چوبی ات را در آغوش میگیرم

آه پدر. . . پدر عزیزم . . .

ای کاش الان پیشم بودی تا خودم را در آغوشت رها می کردم . . .

دلم گرفته است. . . ای کاش الان پیشم بودی. . .

پای چوبی ات را در آغوش میگیرم و درسینه می فشارم و . . . . . .

اشک هایم امانم نمی دهند. . .

همه چیز اینجاست

.

.

.

فقط شرمندگی دارم