بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

مردی که عاشق نیست مرد است؟

آبی صاف آسمان عصرگاه را خط می زند

سبز بی غش درختان

و پرستوی مست از دلبر خویش

می تاراند خیرگی بیهوده ای را

که در اندیشه است

مردی که عاشق نیست مرد است؟

 

سالی گذشت و ندانستم چیست زندگی

داشتم تو نوشته های وبلاگ میگشتم دیدم درست به تاریخ یکسال پیش در چنین روزی یه پست دارم با عنوان زندگی چیست. که توش فقط یه علامت سؤال گذاشتم.

هنوزم همونم.

بگذار برود

هیچ مگو

بگذار برود تا همیشه

به همانی که از او داری بساز

بگذار برود آن زلالتر از کوثر

و هرگز نفهمد چرا

و چگونه

برو

اما هرگز نخواهی رفت

جامه ی بی نخ

ساغری از کف بده
تا ز لبش بنوشم
جامه ی بی نخ بده
تا به برم بپوشم
سقفی از آسمان و
بستری از هیچ هیچ
به زیر آن بخوابم
میان آن بپیچم