بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

نکات جالب کوهنوردی

جوکواره هایی جدی پیرامون کوهنوردی   http://www.kolahzard.persianblog.com/

دعوت از دوستان

این هفته هم سه شنبه زدیم به کوه.
سه چهار ساعتی سنگ کار کردیم و جدا کلی لذت بردیم.

بگذریم ؛ بچه ها اصرار دارند که تو وبلاگ بگم اگه کسی بخواد میتونه با ما بیاد سنگ کار کنه (صخره نوردی ) ، آخه آموزش هم داریم توی گروهمون . در ضمن وسایل هم در اختیار بچه ها میذاریم .



 

آنگاه طبیعت رام تو میشود

آنگاه که آرام در دل کوه پیش میروی و دراین میان مراقبی که گیاهی یا حیوانی زیر پایت نماند .
آنگاه که صدا فقط صدای قدمهای توست و نفسهایت ؛ و دیگر هیچ جز طبیعت .
مکانهایی را می پیمایی که شاید دیگر هیچگاه بر آنها گذر نکنی ؛ نه آن خیابانهای مکرر هر روزه .
همه چیز ثابت و مشخص است و در عین حال ناگهانی و متغیر .
در مقابلت طبیعت است با همه قدرتش .
دیگر نمیتوان از مشکلات گریخت یا مشکل ساز را از سر راه برداشت ؛ باید آن را در آغوش کشید که چاره دیگری نیست .
آنگاه کم کم حس میکنی تو هم جزئی از طبیعتی ، همان احساسی که اجداد ما هزاران سال نسبت به محیط زیستشان داشتند اما دریغا که ما بیگانه ایم با آن .
همان حسی که اجازه میدهد برای نجات جان یک موجود زنده حتی یک درخت ، جان بدهی .
و اگر ظرفیت داشته باشی و حوصله ، شاید به جایی برسی که بفهمی طبیعت با همه وجودش در خدمت توست و این فهم است که همه موجودات عالم را برایت رام میکند .
آنگاه طبیعت رام تو میشود ؛ درخت باشد یا کوه ، گرگ یا پلنگ .
و آنگاه .....

نشد برم

بعضی وقتا که فکر میکنی همه کاراتو تنظیم کردی و برنامه ریزی شده داری به سمت هدفت پیش میری ناگهان یه اتفاق کوچیک همه اون برنامه هاتو به هم میریزه و اونوقته که فکر میکنی روزگار بده و هیچی رو حساب و کتاب نیست اما واقعیت چیزه دیگه ایه .

واقعیت اینه که دنیا روی برنامه ریزی و موبه مو طبق برنامه پیش میره ولی ما نمیدونیم برنامه چیه .

واسه منم یه همچین مساله ای پیش اومد .

سوار ماشین رفیقم شدیم و زدیم به بیابون که یهو ....

بگذریم به قول مهران حیف شد .

فعلا

خیلی حرفای جالب دارم اما فعلا یه دوستام دم در منتظره .

داریم میریم سفر یکی دو هفته ای

تا بعد

فعلا

روز تولد من

به دنیا آمدم ، خواسته یا ناخواسته ، اما آنچه هست ؛ من هستم .
به دنیا آمدم با هوش یا کَندذهن ؛ زشت یا زیبا ؛ فقیر یا ثروتمند ، اما آنچه هست ؛ من هستم .
به دنیا آمدن دست ما هست یا نیست اهمیت ندارد ؛ زندگی کردن در دستان ماست.
به دنیا آمدم چون باید میآمدم ، و هستم چون باید باشم .
راه من تنها زندگی کردن است ، همین و بس .
متولد شدم ؛ سی ام فروردین یکی از همین سالهایی که میآید و میرود .
تولدم برای جهان مفید یا مضر ؛ شاید هم بی خاصیت ، نمیدانم اما ....


... من تنها بوده ام تا بوده ام و این نه حال من که حال عمومی انسان است ؛ تنهایی .


آری تنهایی
این معجون زهرعسل ؛ این تلخ قند هستی .


تولدم را دیده اند یا نه ، گاهی هم جشنی ؛ اما نه اینبار .


اینبار من متولد مجنون فروردین تولدی دارم متفاوت .


و هدیه ای به خودم خواهم داد که تا کنون هیچکس برای تولدش نگرفته .
نگرفته ؛ حتی تصور چنین هدیه ای جز از ذهن چو من مجنونی خطور هم نمیکند .


برایت خواهم گفت هدیه تولدم چه خواهد بود ولی نه اکنون .


تولدم رحمت یا مصیبت به خودم تبریک میگویم .

هیچی

خیلی حرفا دارم اما فعلا هیچی

روز طبیعت

امروز شبکه خلوت است همانگونه که خیابانها و شهر .

و من جولان میدهم .

روز طبیعت برای شما چون روزهای دیگر مال من است