بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد
بع نوشته ها

بع نوشته ها

از گوسفند بودن گریختم اما گرگ نیز نخواهم شد

عشق روستایی

دیروز سر راه یه خانم و آقای روستایی رو سوار کردم

زبونشون ترکی بود و به سختی قارسی صحبت می کردند

سنشون حدود 40 سال بود و از ظاهرشون پیدا بود خیلی سختی کشیده‎اند

بین راه و نزدیک پلیس راه مرد به خانمش یه چیزی گفت و هردو به هم نگاه کردند

یک لحظه نگاهم توی آینه به اونها افتاد

باور کنید

توی هیچ فیلمی

هیچ بازیگری

مثل این زن و شوهر 

نمی تونند عاشقانه به هم نگاه کنند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد